از میان آدمهایی که می شناسم عده ایی عاشقند و عده ای خود را به عاشقی می زنند و دیگر مانده این عده که کم هم نیستند اصلا از بساط عشق جز در لفظ چیزی عایدشان نشده است تنها ارتباطشان با این مفهوم گوششان بوده که امروز هم به این حرفا بدهکار نیست. بگذریم
ما به آن عده قلیل که عاشقند کار داریم که عاشقند و بسان آن بلبل شوریده حال هر چه از کوزه درونشان بلغزد تغزل است و درد دوری دلدار .و یکی از این آوازها بوسیدن روی ماه که نه بوسیدن روی دلدار است.
بعضی اوقات در سینمای به تاراج رفته ما تصاویری بر پرده سینما جان می گیرد که فانوسی است در سیاهه روشنفکری مدرن و اوج اباهه گری و نسخ ارزشهای انسانی اهالی منورالمغز به ظاهر هنرمند که از سوغات دهکده هالیوود تنها بی حیایی و بی غیرتی را برای مصاف با فطرت الهی عایدشان شده ؛غنیمت است . راستش را اگر بخواهید دیگر در این تعفن سرا که ریس سازمانش خیانت را از مصادیق درام می نامد و پرداختن به آن را عین ثواب انتظار دیدن گل آنهم از جنس محمدی که این روزها در سینمای داخل و خارج به ضرب وزور ادکلن های کمپانی آمریکایی و ارز حمایتی هلند و چند کشور گرفتار آمده در بحران اقتصادی در تلاش برای مهار رایحه این گل هستند جای تعجب و لب گزیدن دارد.الخ
آنچه که در بوسیدن روی ماه ، آسمان را بر سجده در زمین وا می دارد واژگانی است که به جهد همایون اسعدیان بر پرده نقره حک شده است و قرابتی با این سرزمین دارد . در منظومه خاطرم پس از تیمم چشمانم به تصاویر این فیلم تنها این واژه در برابر خورشید شخصیت احترام سادات نقش بست اِنّی اَعلمُ ما لا تَعلمون.
زنی که نه عزلت را پیشه خود ساخته و نه در پیله دلتنگی خانه ای بنا کرده است نه گناه کسی فاش می کند و نه آبرویی می ریزد احترام سادات قصه اسعدیان ،عاشق است ولی غمگین اصلا مگر می شود تو عاشق باشی و لبخند به چهره ات آشنا باشد .ولی اهل قبله در دلشان میکده ایی دارند که جام های آن پر از اشک های دلتنگی یار است و بر لبشان تبسمی از جنس سلام .
احترام سادات زنده است هرچند فضای مسموم مدرنیزه و ماشینیزم نفسش را به شماره انداخته ولی به دنبال گمشده اش شنبه های اول هر ماه عهدی را تجدید می کند و حال که در شنبه ای طولانی به ماهش رسیده است ، ماهش را به طمع خورشید به فروغ می دهد که سفیدی چشمش در غروب حیاتش روشن شود.
حسین پسر احترام سادات شخصیتی دارد دوست داشتنی و در دسترس نه مثل دیگر رزمنده های فیلم های وسترن ایرانی از فضا آمده باشند و تنگشان دختری که بخواهد نقش گوهر شاد را برایش در بیاورد.حسین و محمد عاشق می شوند ولی حیا می کنند موسیقی هم می شنوند اما به وقت نیاز پر از احساس غیرت می شوند و از ناموس دهر دفاع می کنند و امروز! هرچند نسل حسین درحال بازنشستگی هستند و نیروهای جدید به فیض رسیده اند اما ساختار و سازمان همان است که حسین و رفقایش به ارث گذاشته اند و مادر در برابر ناملایمات و قانون مداری فیض معادله عاشقانه می گوید و... راستی که اگر در این سالها با انتظار مادران مفقود الاثر و جسد، وضو نگرفته بودم هیچگاه در معنای اِنّی اَعلمُ ما لا تَعلمون به دام نمی افتادم بگذریم.
همایون اسعدیان یک ایرانی مسلمان است که زن را نه با انگاره سیمین دوبووار فمنیسم بلکه با نگاه مذهبی و اخلاقی و جایگاه یک زن در خانواده و در اجتماع معرفی کرده است . این زن در جامعه است اما پر از حیا و عفت است و چونان چشمه است که وسیله ای برای طهارت و عصاره ای برای زندگی و در آخر، ماه را برای تصاحب خورشید به قربانگاه آورده است و کسیت که نداند معنای مهر مادری را و کیست بداند معنای انتظار را که تنها کسانی دانسته اند که در بزمش سوخته باشند و جمع این دو یعنی احترام سادات و همه مادرانی که بایست سر تعظیم در برابرشان فرود آوریم .
این توفیق اسعدیان است که علی رغم ادعای دیگران ،بی ادعا در مسیر سینمای دینی و اعتلای اخلاقی مخاطبانش قدم برداشته است .برکت خدا بر اندیشه و نگاه او